سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

5- شاعر همشهری؛ سید حسین سیدی (1359)

از زمانی که نوشتن راجع به شاعران تربت حیدریه را شروع کرده‌ام، سعی‌ کرده‌ام تا جایی که می‌توانم اطلاعات صحیح جمع‌آوری کنم و شاعران همشهری را هر چه کامل‌تر معرفی کنم. در چند ماه اخیر نوبت به معاصرین رسیده است و خوشبختانه به دلیل نزدیکی زمانی، از اغلب این شاعران اطلاعات بیشتری در دسترس است. خوانندگان عزیز بسیار لطف خواهند کرد اگر اطلاعات تکمیلی خود را برای من از طریق آدرس siyah_mast@yahoo.com بهمن صباغ زاده ارسال کنند. امیدوارم این وبلاگ در آینده به منبع قابل اعتمادی راجع به شعر تربت حیدریه و شاعران این خطه تبدیل شود تا راه برای محققانی که در آینده راجع به این موضوع‌ها تحقیق خواهند کرد، هموارتر شود.

سید حسین در 10 فروردین 1359 در روستای خیرآباد شهرستان مه‌ولات به دنیا آمد. تحصیلات حوزوی دارد و تا خارج و فقه و اصول خوانده است و اکنون هم در حال ادامه‌ی تحصیل در حوزه‌ی علمیه مشهد می‌باشد. سیدی دو مجموعه شعر با نام‌های "ای کاش غزل‌های دلم چاپ نمی‌شد" و "آیه‌های مهربانی" چاپ کرده است. یک مجموعه‌ی شعر با عنوان "خط خطی‌های خدا" نیز در حال چاپ دارد. او قالب غزل را به خاطر اصالت و قدمتی که دارد به عنوان قالب اصلی اشعارش برگزیده است. سیدی شعر را بدین سبب در زندگی انسان‌ها مهم می‌داند که می‌تواند عاملی برای تغییر شالوده‌ی فکری انسان‌ها باشد. او معتقد است در میان قدما "حافظ" و در بین معاصران "منزوی" و "بهمنی" بیشتر از شاعران دیگر بر شعر او تاثیر گذاشته‌اند.

 

بر نیزه نشاندند هلال سرتان را

کردند لگدمال ستم پیکرتان را

حراج به پیراهن یوسف زده بودند

کردند به انگشت خود انگشترتان را

از روی زمین با کمر خم شده بردار

دستان جدا از تن آب آورتان را

سر می شکند هر قلم از اینکه بگرید

شق القمر فرق علی اکبرتان را

آن سیلی بر صورت آن دختر معصوم

آورد به یاد همه شان مادرتان را

اینها چه کسانند که با هَروَله چیدند

در دست شما غنچه ی نیلوفرتان را

یکباره طنینی که الا مردم دنیا :

کُشتند جگر گوشه ی پیغمبرتان را

***

 

عطر از شيشه‌ی احساس تو بو می‌گيرد

ماه از فرط خجالت، ز تو رو می‌گيرد

همه ديدند كه در علقمه هنگام قنوت

آب با صورت عباس وضو می‌گيرد

***

 

يك عمر غزل شانه كند موی شما را

تعظيم كند قامت دل‌جوی شما را

تاريخ سرش گيج شد از اينكه خبر داد

آن حادثه‌ی تلخ فراروی شما را

ميلاد شما شادی و غم بود كه با اشك

بوسيد پدر قوّت بازوی شما را

تقدير نمی‌خواست كه بی‌جلوه بميريد

برداشت اگر گوشه‌ی ابروی شما را

از حضرت حق كن طلبِ كارِ مسيحا

كِی می‌زند او روي زمين روی شما را؟

پايان شما قصه‌ی تلخی‌ست كه گفتيد:

مادر چه شده صورت و پهلوی شما را؟

***

 

طوفان به دل افتاده و طوفانی ام امشب

شوریده تر از جامی و خاقانی ام امشب

آتش شده ام تا که بسوزانمت ای دوست

از جنس غزل های خراسانی ام امشب

اینگونه که خواهم به صراحت بنویسم

آنگونه که می دانم و می دانی ام امشب

چون کودک مهمان شده ای ، قبله ی عالم !

در سفره ی تان غرق فراوانی ام امشب

گندیده ام از این همه بیهوده نشستن

باید که بلرزی و بلرزانی ام امشب

" می رقصم و می چرخم و  می نوشم از این جام "

شرمنده ی تکرار مسلمانی ام امشب

این شادی ام از لذت آزادی این است

در تیله ی چشمان تو زندانی ام امشب

باید که به پایان برسانم ، که مبادا ...

خیس است خیال من و بارانی ام امشب

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 973 به تاریخ 910722, شاعر همشهری, ‌زندگی‌نامه سید حسین سیدی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۱ساعت 12:18  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |