5- شاعر همشهری؛ سید زهره حسینی (1363)
از زمانی که نوشتن راجع به شاعران تربت حیدریه را شروع کردهام، سعی کردهام تا جایی که میتوانم اطلاعات صحیح جمعآوری کنم و شاعران همشهری را هر چه کاملتر معرفی کنم. در چند ماه اخیر نوبت به معاصرین رسیده است و خوشبختانه به دلیل نزدیکی زمانی، از اغلب این شاعران اطلاعات بیشتری در دسترس است. خوانندگان عزیز بسیار لطف خواهند کرد اگر اطلاعات تکمیلی خود را برای من از طریق آدرس siyah_mast@yahoo.com بهمن صباغ زاده ارسال کنند. دوستان شاعر همشهری (ولایت زاوه، شامل: زاوه، تربت، رشتخوار، مهولات) هم میتوانند زندگینامه و آثار خود را از طریق همین آدرس برای بنده ارسال کنند. اگر نمیدانید از کجا شروع کنید، من چند سوال در بخش فراخوان نوشتهام که با جواب دادن به آنها و ارسال جوابها به من، خواهم توانست زندگینامهی شما را بنویسم. امیدوارم این وبلاگ در آینده به منبع قابل اعتمادی راجع به شعر تربت حیدریه و شاعران این خطه تبدیل شود تا راه برای محققانی که در آینده راجع به این موضوعها تحقیق خواهند کرد، هموارتر شود.
حسینی متولد 1363 است. از دورهی کودکی بامطالعهی اشعار خاص گروه سنی خود به شعر علاقهمند شد و از دورهی نوجوانی شعر گفتن را در قالبهای غزل و رباعی آغاز کرد. در حال حاضر به شعر سپید و طبعآزمایی در آن علاقهمند است. او در حال حاضر کارشناس گرافیک و دبیر هنر هنرستانهای شهر رشتخوار است. نمونههایی از شعر ایشان را با هم میخوانیم:
حضور مهربان
این تن ضعیف
این نگاه خستهی خموش
این دل سیاه
این صدای پُر ز بعض
این نَفَس که هر دَمش، سر به آرزو سپرد
این خیال کودکانهی غریب
چنگ میزند، به آه و آرزو
چنگ میزند، به تار دل
زخمه میکشد به قلب و روح
راه میرود به هر طرف
تا مسیری از کنار و گوشهها
خود صدا زند، صدای خسته را
شاید از دل کویر دل
شاید از عبور غمگنانهی غروب
از صدای تیک تاک
شاد از تمام دردها
یک حضور مهربان رها کند
این نگاه ساکت سیاه را
شاید از سپیدی سحر
از صفای پنجره
از نسیم یاس و عطر کاهگل
از بلور بازوان آفتاب
از درخشش حریر ماهتاب
تحفهای ز نور
خندهای بلند
ابلقی سپید
یک سبد هوای عاشقی
یک نَفَس پُر از ترانه و سرود
قصههایی از رهایی و نجات
شاید این همه سعادت و امید
بر لبان این حضور مهربان، نقش بسته است
شاید او به نام عشق
خط زند تمام مشقهای لحظههای خسته را
بشکند حضور سایهی سیاه
پاره پاره راهِ شب
نقش روز را به دار زندگی بیاورد
ارغنون به ارمغان
مهر را به پیشکش بیاورد
شاید این حضور مهربان
***
رود آتش
فرات
ای همیشه تشنه
تو را نمیسرایم
ای که زنان قبیله دروغ تو را وصف کردهاند
فرات ای همیشه تنها
غصههایت به سر نخواهد رسید
و میدانم
که هیچگاه پرندهای
از لبهای خشکت سیراب نمیشود
فرات
ای سیاهرود افسرده
تو را نمیسرایم
که قرنهاست که بیخروشی و خاموش
بر سینهات سیاه میزند، داغ کبود بیوفایی
هیچ میدانی رود آتش
این حرارت سال شصت و یک هجریست که در تو شناور مانده
آی که لبهایت تاریک است و ساکت
دستان طلبت، خسته باد و آواره
بیتاب باشی ای رود تبدار
خروشی بر لب خموشت خوشایند مباد
تا همیشه، همیشه است
تشنگیات پایدار، سینهات داغدار
که حرام کردی
شکفتهشدنت را
بر لبان ساکنان حریم قدسی
***
منبع: کتاب "شعر دربی"؛ گردآورنده "سید علی موسوی"؛ صفحهی 76 تا 80
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 1002 به تاریخ 920318, شاعر همشهری, زندگینامه سید زهره حسینی