سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

۵- شاعر هم‌شهری – فكري تربتي

سيد محمد جامه‌باف متخلص به فكري و مشهور به ميررباعي را از رباعي‌‌سرايان شهير قرن 10 بوده. در خلاصه‌الاشعار آمده است: او از جمله سادات اعاظم مشهد است و به صفت تواضع و پرهيزگاري و حلم و دين‌داري اتصاف داشته و همواره رباعيات محققانه و اشعار عارفانه بر صفحه‌ي خاطر مستعدان مي‌نگاشته و گاهي نيز به قصيده و ديگر اقسام شعر توجه نموده و در شعر فكري تخلص فرمود. گويند در اوايلِ حالِ شاعري، از خويشان خود رنجيده از مشهد به دارالسلطنه‌ي هرات رفت و چند گاه آن ولايت را به يمن مقدم شريف مشرف داشت و بعد از اندكي باز از آنجا به ديار هند شتافت. تقي اوحدي مي‌نويسد: سيدي اعلي گوهر، ديده‌ي ارباب معاني، فكري خراساني المشهور به نام خود مير سيد محمد جامه‌باف و مير رباعي، و وي از تربت پاك تربت است؛ عالي فكرت بوده شاعري است ساحر پيشه، قادري كمال انديشه، طبعش جامه‌باف، فراش معاني و فكرش حله‌دوز حواري سخنداني‌ست، نساج فطرتش ساحر و قماش فكرتش نادر، اشعار وي بيشتر رباعي است همه با رتبه و عالمگير واقع شده. در زمان دولت شاه جلال‌الدين اكبر در هند بوده. در مدح آن شهريار اشعاري بسيار فرموده است. در سال 973 در جونپور درگذشته است. از اوست:

دست ليلي خورد نيش و جان مجنون گشت ريش

بود جان در آستينش، بر رگ جان خورد نيش

مي‌روي با زلف شب‌گون و چو شبنم هر طرف

از تو مي‌ريزد نمك، اي واي بر دل‌هاي ريش

 

بر صفحه‌ي هستي چو قلم مي‌گذريم

حرف غم خود كرده رقم مي‌گذريم

بحريست جهان و ما درو موج ضعيف

تا چشم به هم زني ز هم مي‌گذريم

نقل از "سخن‌وران زاوه" نوشته محمود فیروزی مقدم

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 938 به تاریخ 901101, شاعر همشهری, زندگی‌نامه فکری تربتی
+ نوشته شده در  شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۰ساعت 23:45  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |