۵- شاعر همشهری؛ مینای تربتی؛ (؟؟11 - 1246)
در کتاب تربت عشق در پاورقی صفحهی 113 چند بیت از قصیدهای چاپ شده بود که شاعری بهنام مینای تربتی در هجو اسدالله میرزا حاکم تربت سروده بود. به نظر من این پاورقی از متن مهمتر بود و همین چند بیت حاوی نکات مهمی بود. اولین چیزی که نظر خواننده را جذب میکرد شهامت این شاعر بود که در آنزمان با جان خود بازی کرده بود این شعر را سروده و مطلب دیگر که جلب توجه میکرد، قدرت شاعر در سرودن این شعر و تسلط شاعر بر فن شعر و در آخر طنز این شعر بسیار زیبا و در عین حال تلخ بود که مجموع این موارد نشان میداد که مینا شاعری برجسته بوده است. همین قصیده بهانهای شد تا یکی دیگر از همشهریان شاعرمان را بیشتر بشناسیم. دوستان خواننده توجه کنند که اگر به اطلاعات اشتباهی در این زندگینامهها برخوردند و یا اطلاعات تکمیلی در این خصوص دارند، لطف کنند به آدرس ایمیل siyah_mast@yahoo.com بهمن صباغزاده؛ بفرستند تا اصلاحات لازم انجام شود.
مینای تربتی از مردم تربت حیدریه بود که در همین شهر قدم به جهان هستی گذاشته بود. از نام و نسبش و اینکه از کدام خانواده بوده است اطلاع صحیحی در دست نیست. در جوانی به مشهد میرود و تا آخر عمر در این شهر بهسر میبرد. نخستین شعر او که جلب توجه میکند و او را در محافل ادبی مطرح میکند، قصیدهای است که در تعمیر مسجد گوهرشاد سروده که بر منارهی جنوبی ایوان مقصوره حک شده است. مطلع آن این است:
در آستان ملک پاسبان خسرو طوس
رضا، ولی خدا، شاهِ آسمان خرگاه
این قصیده به خط نستعلیق ممتازی بر گرد گلدستهها نیمی در یکی و نیمی در دیگری، بر روی کاشی معرق نوشته شده است. (در تمام منابع این شعر را قصیده ذکر کردهاند که ممکن است این قطعه بخشی از آن باشد) بیت آخر آن بسیار جالب است چون مصرع آخر این شعر بر اساس حروف ابجد برابر است با تاریخ تعمیر مسجد گوهرشاد.
سر از دریچه مؤذن برون نمود و سرود
"اذان اشهد ان لااله الا الله"
اگر کلمات این مصرع را با حروف ابجد حساب کنیم به عدد 1278 میرسیم که همان تاریخ تعمیر مسجد گوهر شاد است (نوشتهای راجع به مسجد گوهرشاد دیدم که سال تعمیر آن را 1274 ذکر کرده بود، نمیدانم من در عدد ابجد اشتباه کردم یا آن منبع صحیح نبود).
اذان؛ الف + ذ + ا + ن؛ 1+700+1+50=752؛
اشهد؛ الف + ش + ه + د؛ 1+300+5+4=310؛
ان؛ الف + ن؛ ا+50=51؛
لا؛ ل + ا؛ 30+1= 31؛
اله؛ ا + ل + ه؛ ا+30+5=36؛
الا؛ ا + ل + ا؛ 1+30+1=32
الله؛ ا + ل + ل + ه؛ 1+30+30+5=66؛
752+310+51+31+36+32+66=1278
مینای تربتی در زمان سلطنت ناصرالدین شاه میزیسته است و اشعاری در مدح او دارد. همچنین شعرهایی نیز در مدح عضدالملک قزوینی و میرزا عبدالباقی منجم باشی دارد که در حدود سال های 1270 تا 1280 نایب التولیهی آستان قدس بودهاند. او شاعر رسمی آستان قدس رضوی بوده که در آن زمان مقام مهمی برای شاعران خراسانی محسوب میشده است و جای خود را به صبری داده است.
قصیدهای که باعث شد توجه من به این شاعر جلب شود قصیدهای بسیار زیبا و قدرتمندی است که در هجو حاکم تربت اسدالله میرزا سروده شده و دلیل آن این بوده که مینا در حضور حاکم تربت بدون اجازه نشسته است و این باعث شده اسدالله میرزا دستور بدهد او را از مجلس بیرون کنند.
حاکم تربت مگو؛ سلطانِ ایران است این
بلکه سلطان بن سلطان بن سلطان است این
بیمحابا دعوی اِنّی اَنَا الْلٰهی کند
در تفرعُن مرشدِ فرعون و هامان است این
گه گشاید حصنِ خیو و گاه بندد بندِ مرو
آنچنان آسان که گویی بندِ تنبان است این
دعوی اسکندری دارد، ولی مقصود او
آب حیوان بود و فکر باد حیوان است این
نه نشان از آدمی دارد نه نام از مردمی
گاومیش رفته اندر جلد انسان است این
یک شعیر این بیشعور اندیشه از شاعر نکرد
مستحقّ آخور و افسار و پالان است این
بنده را چون آیت از قرآن برون کرد از وثاق
قصّه کوته، با چنین تحریف عثمان است این
در سفرنامهی افضلالملک، نویسنده ضمن شرح حال ملکالشعرا صبوری، شرحی مختصر راجع به مینا مینویسد: "مرحوم مؤتمن السلطنه در زمان ایالت جلال الدوله به ترویج صبوری همت گماشت و چون مینای تربتی که در مجالس آستان قدس قصیدهخوانی میکرد درگذشت، مؤتمن السلطنه در روز عید فطر 1284 قمری صبوری را به حضور جلال الدوله برده، معرفی کرد ...". به این ترتیب مینا در سال 1284 هجری قمری (1246هجری شمسی) در مشهد در گذشته است.
از اوست:
میبرد هر نفسم دل رخ زیبای دگر
نیست در شهر چو من عاشقِ شیدای دگر
هر کسی بر صنمی دیده و دل دارد و من
دیده جایی نگران دارم و دل جای دگر
سخت شوریده و سوداییام امروز، که هست
هر دمم شور دگر در سر و سودای دگر
عشقبازان همه رسوای جهانند، ولی
نیست چون من بهجهان عاشق رسوای دگر
نه به صحرا بُوَدم خاطرِ شادان، نه به شهر
که مرا شهر دگر باید و صحرای دگر
یوسفی را شدم آشفته که شوریدهی خویش
هر طرف مصر دگر دید و زلیخای دگر
دلبران جمله مسیحانفسانند و مرا
زنده دارد دمِ جانبخشِ مسیحای دگر
نه به یغما کشدم دل نه به خلّخ، که بود
تُرک سرمست من از خلّخ و یغمای دگر
چیست عالم؟ چمن دلکش و من فاختهوش
هر دمم فتنه بهسروِ قدِ رعنای دگر
زاهدم منع ز می کرد و ندانست که من
مستی از جام دگر دارم و صهبای دگر
مادح شاهِ خراسانم و در حضرتِ اوست
هر دمم وردِ زبان مدحتِ غرّای دگر
بوالحسن زادهی موسی که به هر لحظه کنند
خاکساران درِ او یدِ بیضای دگر
روضهی اوست روانبخش و ز هر روز فزون
میتوان دید بهشتِ فرحافزایِ دگر
***
در آستان ملک پاسبان خسرو طوس
رضا ولی خدا شاهِ آسمان خرگاه
علی سلالهی موسی که کاینات برند
بـــر آستان جلالش ز حادثات پناه
منیر مهر خراسان، ابوالحسن، که بود
ز بار منت او پشت نه سپهر دو تاه
بمانْد زین عملش نام نیک جاویدان
درین چمن که نه گُل ماند از خزان، نه گیاه
چو شد ز رفعت تاریخ سال تعمیرش
کمند فکرت "مینا" ی خردهبین کوتاه
سر از دریچه مؤذن برون نمود و سرود
"اذان اشهد ان لااله الا الله"
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 950 به تاریخ 910216, شاعر همشهری, زندگینامه مینای تربتی