۵- شاعر همشهری – کفری تربتی
بيشتر تذكرهها نوشتهاند: اصل او از تربتِ زاوهی خراسان بوده و در مشهد نشو و نما یافته. به حسنِ خط در شکستهنویسی مشهور بوده. پس از مدتی به هندوستان رفته و مدت زیادی در آن دیار گردیده، در دکن منظور نظر پادشاه آنجا گردیده و در ۱۰۰۹ ه.ق به خدمت خان خانان استسعاد یافته و در آن دیار همواره معزز و محترم بوده. همواره با مولانا ملک قمی و ظهوری ترشیزی و شکیبی اصفهانی و شاملوی هروی و غیر همجلیس بوده. باقی نهاوندی مینویسد: میرحسین کفری از سادات رفیعالشأن قصبهی تربت خراسان بوده، سیدی وسیعمشرب و خوشصحبت و لطیفطبع بود و خطّ شکسته را بهغایت نیکو مینوشت و در فنّ انشا مهارتی تمام داشت. در عنفوان جوانی به اتفاق مولانا نوعی خبوشانی از خراسان برآمده به هندوستان آمد و یک چندی در ملازمت نواب سید یوسف خان مشهدی به سر برد. چون این رباعی به نظم آورد:
گنجم که به کیسهی کریم افتادم
عطرم که به دامن نسیم افتادم
نه این و نه آن، که بختِ مظلومانم
کز روز ازل سیهگلیم افتادم
الحق باعث اشتهار او شد و مدتی ملازم شاهزاده خورشید لوا شاهزاده دانیال شد. در مدح آن شاهزاده قصاید غرا گفت و چون آن شاهزاده به دار فنا خرامید (۱۰۱۳ ه.ق)، به ملازمت خان خانان رسید و ترقی زیاده از حد او را دست داد و در میانهی سپاهیان به کثرت مال و جمعیت اسباب علم شد. به تاریخ سنهی ۱۰۱۶ در برهانپور خاندیس دار فانی را وداع گفت. این ابیات از اوست:
به بزم غم چو کنم سازِ ناله را آهنگ
سزد که شعله برآید به جای آه از سنگ
چو غنچهی هوس از جامِ غم شوم سیراب
چو لالهی نظر از خونِ دل دمادم رنگ
حریمِ خاطر من معبد بُتان چِگِل
جبینِ طالعِ من نو بهارِ کشورِ زنگ
به بال شوق مگر قصدِ ره توانم کرد
که راه بر سر خار است و پای سعیام لنگ
...
و غزلی با مطلع:
گر درِ حاجت ارباب وفا بگشایند
زآن میان هم دِر میخانهی ما بگشایند
...
و این رباعی:
در بادیهی عشق که خاکش همه فیض است
مستان تو از سر نشناسند قدم را
صد بادیه گل روید از آغوش و کنارم
آراسته سازم اگر از یادِ تو، دم را
نقل از "سخنوران زاوه" نوشتهی محمود فیروزی مقدم
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 940 به تاریخ 901115, شاعر همشهری, زندگینامه کفری تربتی