سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

 

 به نام آفریننده‌ی زیبایی

درود دوستان. جلسه‌ی این هفته با هفته‌های پیش فرق داشت بهتر بگویم اصلا مثنوی‌خوانی نبود. از قبل هم می‌دانستم که قرار است سخنرانی یک یا چند نفر از شاگردان مرحوم صفایی را بشنوم. من به تازگی یکی از کتاب‌های مرحوم صفایی را خوانده‌ بودم و تقریبا می‌دانستم سخنرانی چه محوری خواهد داشت. جلسه شروع شد و لحظه‌ای که نام سخنران اعلام شد، مرد ِحدودا پنجاه ساله‌ای با لباس روحانیت از جا بلند شد و به سمت منبر رفت. اخم‌هایم توی هم رفت و با خود گفتم همین را کم داشتیم. کتاب مثنوی را از کیفم درآوردم داشتم و در ذهنم این می‌گذشت که چکار کنم. کمی که خواندم به این نتیجه رسیدم که کتاب خواندن بی‌ادبی است و بهتر است که یا گوش کنم و یا بروم. باز فکر کردم که بروم کجا؟ در نهایت یاد دوست شاعر و روحانی‌ام افتادم که بیش از یک سال هم‌خانه بودیم و خیلی هم با هم جور بودیم و خودم را مجاب کردم که بنشینم و گوش کنم.

خلاصه ... سرتان را درد نیاورم. بعد فهمیدم که خود استاد صفایی هم روحانی بوده است و آنقدر موضوع صحبت این روحانی برایم جالب بود که سخنرانی فردا شب که بر عهده‌ی روحانی دیگری بود را هم با علاقه گوش کردم و حتی قبل و بعد از سخنرانی با دیگر دوستان جلسه‌ی مثنوی‌خوانی برای صحبت بیشتر با این دو روحانی به منزلی که آن‌جا ساکن بودند رفتیم. کلی با ایشان حرف زدم و حرف‌های ایشان را شنیدم. ملاقات با ایشان خیلی خیلی برایم شیرین بود.

 خلاصه‌ی این دو شب سخنرانی را در ادامه‌ی مطلب بخوانید:

شب اول: تولد (حاج آقای فلسفیان)

شب دوم: حرکت (حاج آقای اسکندری)

***


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, سخنرانی
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۱ساعت 16:18  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |