سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

4- شعر محلی تریت؛ شعر محلی مشهد؛ قصیده‌ای برای مِلکِ اوشه؛ استاد محمود فرخ

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. این فایل‌های دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است است اینجا کلیک کنید، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

از آخرین باری که اشعار استاد محمد قهرمان را در بخش شعر تربتی گذاشته‌ام زمان زیادی می‌گذرد و آخرین اشعار تربتی‌ای که از ایشان در وبلاگ قرار گرفت اوسنه‌ی شغال دم‌لکه بود که ده قسمت داشت و آخرین قسمت آن را در حدود یک سال پیش در وبلاگ گذاشتم. گزارش جلسه‌ شماره 1009 به تاریخ 5/5/92 (شعر محلی تربت) همان‌طور که می‌دانید استاد قهرمان کتابی دارد به نام «خِدِی خدای خودُم» و در آن اشعار محلی خود را منتشر ساخته است. بیست و پنجمین شعر این کتاب مثنوی‌ای است خطاب به استاد محمود فرخ شاعر بزرگ مشهدی که سال‌های سال جلسه‌ی فرخ را در مشهد اداره می‌کرده است و استاد قهرمان در جوانی از پایه‌های ثابت آن جلسه بوده است. ماجرای این مثنوی از این قرار است که استاد قهرمان در سال 1354 کلاته‌ای که در اطراف تربت حیدریه به نام خرم‌آباد داشته است را می‌فروشد و در همان سال استاد محمود فرخ هم مِلکی که در اطراف مشهد داشته است را می‌فروشد و مثنوی‌ای خطاب به استاد قهرمان می‌سراید و در آن اظهار همدردی می‌کند. بعد استاد قهرمان هم در مثنوی‌ای شعر استاد فرخ را جواب می‌گوید. اما پیش از این‌که شعر استاد قهرمان را بخوانید می‌بایست مثنوی استاد فرخ را که به لهجه‌ی مشهدی سروده شده است را مشاهده کنید، اگر تا هفته‌ی بعد زنده بودم هفته‌ی آینده با شعر تربتی استاد قهرمان که در جواب شعر مشهدی استاد فرخ سروده شده است در خدمت‌تان خواهیم بود.

استاد قهرمان در مقدمه‌ی شعر جناب فرخ در کتاب «خِدِی خدای خودُم» نوشته‌اند: روز اول اسفند 54 استاد فرخ تلفنی اطلاع دادند که مِلکشان را فروخته و همدرد من شده‌اند. سه بیت هم از شعری که به لهجه‌ي مشهدی و خطاب به من ساخته بودند، خواندند ... شعر ایشان - که بعدا لطف کردند - به طور کامل چنین است:

 

25

شَزدِه‌جان، مایَم فُرُختِم مِلکِ‌مارْ

از فِراقِش مِثلِ تو مُندِم خُمارْ

شازده جان (خطاب شاعر یعنی محمود فرخ به محمد قهرمان است) ما هم فروختیم مِلک‌مان را (مِلک مفهومی کلی است که شامل خانه، باغ، زمین، مغازه و ... می‌شود) / از فراقش (اشاره به ملک فروخته شده) مثل تو خمار ماندیم.

مِلکِ تو بود واز او سَمتایْ مَحوِلات

مِلکِ مُو دَم دِروَزَه، سَرْ رَهگذار

باز (خوب است که) مِلک تو آن سَمت‌ها محولات بود (محولات یک از نواحی اطراف تربت حیدریه است که استاد محمد قهرمان در آن کلاته‌ای داشت به نام خرم‌آباد که ارث پدری‌اش بوده و بعدا آن را فروخته است) / زمین من دَم دروازه بود و کنار رهگذر و راه اصلی قرار داشت. (یعنی به طور کلی زمین تو که کیلومترها دور از این‌جا یعنی مشهد بود اما زمین من که همین دم دروازه‌ی مشهد بوده است و در کنار راه اصلی بوده است)

یَک دِویس تایْ کِردُمِش خرجِ قُنات

یَک دو سالِ بود کارِ ما تیارْ

یک دوست تومانی خرج قناتش کردم (قنات‌ها مخارجی دارند که شامل لای‌روبی مرتب آن می‌شود) / یک دو سالی کار ما تیار (درست) بود.

یَک هُو آبایِ قِناتا تَه نِشَست

یَک دو تایِ چا زَدُم، چایْ آب‌دار

یک باره آب‌های قنات‌ها (همه‌ی قنات‌های آن منطقه) ته نشست (پایین رفت، اشاره دارد به کم‌آب شدن قنات‌ها بر اثر برداشت‌های بی‌رویه و پایین رفتن سطح آب‌های زیرزمینی در خراسان) / یک دو تایی چاه زدم، چاه آب‌دار (چاه عمیق)

دو سه تایِم باغْ اِنداختُم بِرَش

یا گلابی‌زار بود یا سیب‌زار

دو سه تایی هم باغ انداختم برایش (برای استفاده از آب چاه‌های عمیق چند باغ درست کردم) / (آن باغ‌ها تماما) یا گلابی‌زار بود و یا سیب‌زار.

خِستَه بودُم سَخت و مستأجر اَمَد

دادُم و از دست دادُم اختیار

سخت خسته بودم و (در همان حال) مستاجر آمد (کسی پیدا شد که مِلک مرا اجاره کند) / دادم (ملک را به او اجاره دادم) و اختیار از دست دادم.

یَک دو سالِ بعد که رَفتُم، چی بُگُم

نِه در از باغاش مُندَه، نُه دیوار

یکی دو سال بعد که رفتم، چه بگویم؟ نه از باغ‌هایش در مانده بود و نه دیوار (کنایه از این‌که به طور کامل تخریب شده بود).

مُفت فُرُختُم مِلکِمِه بی‌مَطِّلی

مُو تُورِه کی گُف بِشِم مالِک بِرار؟

به مفت (به کمترین قیمت ممکن) فروختم مِلکم را بدون معطلی / من و تو را که گفته است که مالک (صاحب مِلک) باشیم برادر؟ (یعنی ملّاکی به من و تو نیامده است)

او که اوّل کِردَه شاِعر خَلقِما

گُفتَه حرفِ چیزداری‌رْ بِنداز کنار

آن کسی که از روز اول شاعر خلق‌مان کرده (ما را شاعر خلق کرده است) / گفته است حرف چیزداری (دارایی، مِلک‌ داشتن و یا هر چیز دیگر) را کنار بیانداز.

دَس به هر کارِ زَدُم کِردُم ضِلَر

هِی فُرُختُم مِستِغِلّاتِ بابارْ

دست به هر کاری که زدم ضرر کردم / (و به خاطر جبران این ضررها از روی اجبار) هی مستغلات بابا (پدرم را) را فروختم.

مِلکِ «اوشِه» آخِری‌هاشْ بود که رَفت

رَف که رَف، وَعدَه باهاش روزِ شُمار

مِلک «اوشه» آخری‌هایش بود که رفت / رفت که رفت، وعده من و آن مِلک باشد روز قیامت (یعنی گمان نکنم دیکر بتوانم آن مِلک را به‌دست بیاورم)

چار نسلَه کوسِ ملّاکی زَدِم

آخِرِش مامْ خیکی آوُردِم به بار

(من و اجدادم، یعنی خاندان فرخ) چهار نسل است که کوس ملاکی زده‌ایم (یعنی همه ما را به عنوان ملّاک می‌شناسند) / آخرش ما هم خیطی به بار آوردیم (راجع به این مطمئن نیستم اما دیده‌ام که پیرمردهای مشهدی می‌گویند فلانی خیکی به بار آورد و گمان کنم منظورشان همان خیطی است که امروزه هم می‌گویند فلانی خیط شد به این معنی که فلانی شرمنده شد، بور شد)

هر چی ملّاک بود، خِرابی بار اَوُرد

مُو تُو تِنهایی نِدیدم ای بِلار

هر چه ملّاک (مِلک‌دار، صاحل مِلک و مستغلات) بود خرابی به بار آورد (ورشکسته شد، زیان‌کار شد) / مو و تو تنهایی ای بلا را ندیدیم. (من و تو در این مورد تنها نیستیم)

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1055 به تاریخ 930414, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, شعر محلی مشهد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۳ساعت 19:17  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |