در صفحهی فرهنگ و هنر شمارهی ۱۹۱ پیام ولایت که در ۷ مرداد ۱۴۰۲ منتشر شده،با زندگی و شعر شیخ علیاکبر خدابنده روزنامهنگار آزادیخواه دورهی مشروطه آشنا خواهید شد.
شیخ علی اکبر خدابنده، شاعری آزاداندیش در دورهی مشروطه به قلم بهمن صباغ زاده (بخش اول)
شیخ علیاکبر تربتی شاعری بود اهل بایگ تربت حیدریه که در زمان خود یکی از شخصیتهای شناختهشدهی فرهنگی به حساب میآمد. در مورد زندگی وی قدیمیترین متن موجود، یادداشتهای گلشن آزادی شاعر تربتی است که در کتاب صد سال شعر خراسان آمده است. دکتر محمود فیروزی مقدم و خانم آرزو علومی بایگی نیز راجع به این شخصیت فرهنگی تربت حیدریه مطالبی نوشتهاند. دکتر فیروزی به نوشتههای گلشن آزادی نظر داشته است و مطالب نوشته شده توسط خانم علومی برگرفته از پژوهشهای ایشان و صحبتهای همشهری فاضل اهل بایگ آقای علیاکبر علیاکبری است.
علیاکبر خدابنده فرزند محمدکاظم خدابنده در حدود سال ۱۲۵۰ هجری خورشیدی در بایگ تربت حیدریه به دنیا آمد. علیاکبر در حوزههای علمیهی تربت حیدریه و مدرسه نواب مشهد تحصیلات قدیم را تا اجتهاد فرا گرفت. شیخ علیاکبر از محضر دانشمندان فقه و فلسفه و اصول آن روزگار همچون حاج میرزا حبیب مجتهد و آقازاده و آقابزرگ حکیم و دیگران استفاده کرده بود.
شیخ علیاکبر علاوه بر دروس حوزه به دانشهای جدید از جمله فلسفهی غرب پرداخت و با فلسفهی تحصّلی یا اثباتی غرب آشنا شد و کتابی نیز تحت عنوان فلسفه حسیّه نوشت که مشهور است. وی در این کتاب دیدگاههای خود را در مورد مسائل سیاسی، دینی، علمی و فکری مشخص نموده است. او بدون آموزش رسمی، زبانهای فرانسه و روسی و انگلیسی را چنان آموخته بود که میتوانست از کتب علمی روزگار خودش به زبانِ اصلی استفاده کند.
خدابنده که طرفدار اندیشهی وحدت بشریت و حکومت جهانی بود، در فاصلهی سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ شمسی در مشهد کلاس تعلیم زبان «اسپرانتو» برگزار میکرد. زبان اسپرانتو زبانی ابداعی بود که توسط لودویک زامنهوف در سال ۱۸۸۷ بنیان گذاشته شد و هدفش خلق یک زبان بیالمللی بیطرف و صلحپرور بود که به درک متقابل فرهنگهای مختلف جهان از هم کمک میکرد. این زبان به اهتمام یوسف اعتصامالملک (پدر پروین اعتصامی) و احمد کسروی به ایرانیان معرفی شد.
شیخ علیاکبر خدابنده مردی صریح و شجاع بود. در حدود سال ۱۳۰۰ تا مدتی مجلهای به نام «دنیای نو» مینوشت که آکنده از عقایدش بود. بارها به زندان افتاد و به جرم صراحت لهجه و عقیده، سختیها دید. او در دورهای که در مشهد بود در مجلات و روزنامههای آنجا نیز مقالاتی نوشت که از جمله مقالات وی در مورد حفر چاههای آرتزین در مجلهی الکمال معروف است.
شیخ علی اکبر خدابنده از دوستان صمیمی ملکالشعرای بهار، محمد پروین گنابادی، سعید نفیسی، مجتبی مینوی و عباس اقبال آشتیانی بوده است. در مدرسهی سپهسالار، مدرسهی تجارت و دارالفنون تدریس کرده و در مجلات مقالات متعددی نوشته است. او در زمینهی ترجمه هم فعالیتهایی داشته است از جمله کتاب «آفات پنبه در ایران» نوشتهی پرسخلویک حشرهشناس روس را به فارسی ترجمه کرده است.
شیخ علیاکبر هرگز ازدواج نکرد. با این که ثروت بسیاری به ارث به او رسیده بود، اعتنایی به آنها نداشت و در نهایت قناعت و پارسایی در کنج یکی از حجرههای مدارس قدیم به سر میبرد و ایام عمر را به مطالعه میگذراند. اندامی قوی داشت و لباسهای ساده میپوشید. با اینکه سالها در مشهد و تهران زندگی میکرد به لهجهی غلیظ بایگی سخن میگفت. در سال ۱۳۲۰ در کنج یکی از مدارس قدیم تهران به سن ۷۰ سالگی درگذشت. گلشن آزادی میگوید در زمان مرگ سی هزار تومان پول نقد داشت که در آن زمان ثروتی محسوب میشد.
شیخ علی اکبر خدابنده، شاعری آزاداندیش در دورهی مشروطه به قلم بهمن صباغ زاده (بخش دوم)
از علیاکبر خدابنده شعرهایی به جا مانده است. از جمله شعرهایی که در روزنامههای عهد مشروطه و پهلوی اول در مطبوعات خراسان و تهران چاپ شده است. اشعار کمی دارد اما همان معدود نشان از طبع سالمش میدهد. در دورهی نخست وزیری رضاشاه، خدابنده که از مدتها پیش در مطبوعات خراسان مقاله و شعر انتشار میداد، مثنوی مفصلی به بحر متقارب و به سبک شاهنامه به نام «سردارسپهنامه» سرود و شاه را به اصلاحات اساسی که بعدها انجام گرفت تشویق کرد. در آن زمان، استادان شعر در خراسان/ سردارسپهنامهی او را شاهکاری میشمردند.
در ادامه نمونههایی از شعر علی اکبر خدابنده را خواهید خواند.
تاریخ زمانه تا به یاد من و توست
آیینهی فتنه و فساد من و توست
تا ما و توئیم این چنین خواهد بود
بدخویی و ناکسی نهاد من و توست
قطعهای خطاب به محمدهاشم میرزا افسر
شب دوشینه میمردم ز سرما
لحاف ابر اگر بالا نمیبود
نمیپرسی از این مسکین بدبخت
چه میخوردی اگر سرما نمیبود؟
ابیاتی از یک قصیده در خاتمهی یکی از کتابهایش
بر خویشتن ببالم از این نامهام که هست
هر نقطهاش ستاره و هر حرفش آفتاب
آن را مخوان کتاب که وحی الهی است
چون جان عزیز دار که وحی است مستطاب
از عمر چیست فایده؟ جز خدمتِ به خلق
و از هوش چیست عایده؟ جز گفتن صواب
ای دل غنیمت است دو روزی اگر ز عمر
باقی بُوَد که عمر بود پایهاش خراب
کاری بکن که از تو رسد بهرهای به خلق
وز آن میانه هر چه نکوتر کُن انتخاب
آیا چه بهتر است ز دانش در این سرای
از دانش است این همه آوایِ شیخ و شاب
پیر خرد سؤال گر از مشکلی کند
میباید از زبان تو میبشنود جواب
جای بسی دریغ بُوَد کز جهان روی
واز دانش تو خلق نگردند کامیاب
آری چه خوشتر این که پس از روز مرگ ما
از ما به یادگار بماند یکی کتاب
از گفتههای دلکش و اقوال دلپسند
باشد که بهرهای برسد زآن به شیخ و شاب
آری، چه بهتر از سخن نیک دلپسند
کز سود آن به عام رسد نفع بی حساب؟
ایمن بُوَد ز گردشِ چرخِ پُرانقلاب
از تابشِ ستاره و از ریزشِ سحاب
آراستم لطیفه و پیراستم قلم
برداشتم صحیفه و بنوشتم این کتاب
در سیزده گذشته ز سیصد پس از هزار
شد این کتاب ختم به صد محنت و عذاب
امیدم از خداست کز این بحر پُر ز در
ایران رهد ز رنج بلاهای بی حساب
بهمن صباغ زاده
مرداد ۱۴۰۲ تربت حیدریه
پی نوشت
ولایت زاوه نامیست باستانی که منطقهی بزرگی از خراسان را در بر میگرفته است و تربت حیدریه هم بخشی از این ولایت بوده است. توضیح این مطلب در کتاب «جغرافیای تاریخی ولایت زاوه (https://t.me/anjomanghotb/6944)» اثر دکتر محمدرضا خسروی آمده است.
#با_شاعران_ولایت_زاوه
#علی_اکبر_خدابنده
#پیام_ولایت
#بایگ
#بهمن_صباغ_زاده
کانال انجمن شاعران ستاره قطب 👇
https://t.me/anjomanghotb
برچسبها: علی اکبر خدابنده, بهمن صباغ زاده, پیام ولایت, با شاعران ولایت زاوه